مراحل عرفان
مرد عارف طبق نص صریح قرآن حق را در وجود هر انسانی می جوید که متقی تر است، در مسلمان، در زرتشتی، در ارمنی و مسیحیان دیگر، در یهودی راستین، در هندو و بودایی و سرخ و سفید و زرد و سیاه که همه آفریده اویند چرا که فرمود ما شما را آفریدیم (خطاب به همه انسانهاست، مگر آنکه انسان یا فرقه و گروهی را بشناسیم که آفریده او نباشد !) و شمار را به فرقه ها و شعبه ها و قبیله هایی تقسیم کردیم برای شناخت، «ان اکرمکم عندالله اتقیکم» هر کس از شما که متقی تر و صالح تر و پاک تر باشد. عزیزترین شما در نزد ماست. برای مرد عارف اهل دلی که حاضر نیست موری را بیازارد که «جان دارد و جان شیرین خوش است» چگونه می تواند مردمی را که خداوند آفریده بیازارد و یا تعصبات نژادی و فرقه ای داشته باشد؟
حقیقت و جوهر عرفان عبارت است از جهاد اکبر (جهاد با نفس) و رسیدن به آگاهی و بصیرت درونی که در آن صورت همه مسائل و کلیه مشکلات بشر حل می گردد. دیگر او و من و تویی باقی نمی ماند که اختلافی باقی بماند، همه «ما» می شود علیرغم تفاوتهای ظاهری در دین و در باورهای گوناگون. چشم به مغز و درون ادیان روشن می گردد که همه ادیان یکی است و به اسلام قرآنی و دین خاتم یعنی مکمل همه ادیان قبلی ختم می گردد.
هدف عرفان بینایی و بصیرت درونی است و اگر آدم به این مرحله برسد خواهد توانست چشم برهم نهاده همه آفاق و انفس را سیر کند. فرسنگها دورتر را بنگرد و همه چیز را ببیند و رابطه ای همچون رابطه میان پیامبر اکرم «ص» با اویس قرنی برقرار سازد که هرگز یکدیگر را ندیده بودند ولی از کوچکترین حرکات و سکنات یکدیگر باخبر بودند .
به خلاف تصورات غلطی که در میان بعضی اروپاییان متداول است که افکار و فلسفه شرقی چون با متافیزیک مربوط است تسلط زور و جبر را بر شخصیت افراد تجویز کرده و انسان را به عنوان آلت مطرح می کند نه بعنوان عاملی که قادر به حدوث باشد و سعی و کوشش برای تسلط به جهان را توسط فرد از خصوصیات اروپایی و آمریکایی می داند باید متذکر شویم که این با فلسفه و روح عرفان راستین مغایرت دارد. «لیس للانسان الی ما سعی».
مرد عارف و صوفی واقعی در درجه اول کار و مسئولیت و وظیفه اجتماعی خود را انجام می دهد. چنانکه به قول عطار:
گر تو بنشینی به بیکاری مدام کارت ای غافل کجا زیبا شود؟
طبق شجره نامه ای که آقای احمد مجاهد در کتاب مجموعه آثار فارسی احمد غزالی آورده و همچنین در رساله کمالیه از امیر عبداله برزش آبادی از عارفان قرن نهم هجری و در کتاب اسرار التوحید از قول حضرت ابوسعید ابوالخیر آمده است که تصوف از حضرت ختمی مرتبت محمد بن عبدالله «ص» و بعد از ایشان از مولی الموحدین حضرت علی بن ابی طالب «ع» شروع می شود تا معروف کرخی که خرقه از حضرت ثامن الائمه امام رضا علیه السلام گرفت و بعد از وی تا احمد غزالی همه فرق صوفیه یکی بودند و از آنجا به شعبه های گوناگون تقسیم شدند و به تدریج تعداد آنها بیشتر گردید تا امروز که در ایران حدود چهارده الی پانزده سلسله یا بیشتر وجود دارد. از سوی دیگر جریانات فکری و فلسفی و عقاید و نظریات دینی و عقیدتی و آداب و رسوم گوناگون چیزی نیست که بتوانیم ادعا کنیم خلق الساعه بوده و هر یک از مکانی یا طرز فکری خاص جوشیده است.
بنابراین جریانات فکری و مذهبی در طی اعصار و قرون بر یکدیگر اثر متقابل گذاشته و از یکدیگر متاثر شده اند .برای مثال عدد هفت و موضوع هفت شهر عشق یا هفت مرحله سلوک و هفت وادی عشق که عطار در منطق الطیر خود به زیبایی و لطف و جذابیت تمام وصف کرده است از سنن و اعتقادات و طرق تزکیه نفس و خود سازی در قدیم سرچشمه می گیرد. مصریان قدیم برای تزکیه نفس هفت مرحله را قائل بودند و در آیین مهرپرستی مقامات هفتگانه ای وجود دارد که انسان را به عشق مطلق و خرد و حقیقت هستی می رساند. این مقامات هفتگانه عبارتند از:
پرنده یا کلاغ – پارسا – سرباز – شیر – ایرانی – پیک خورشید و پدر یا پیر، اصطلاح پیر و مرشد نیز از همین واژه گرفته شده است.
عطار بزرگ نیز مراحل هفتگانه ای را برای سیر و سلوک و طلب حقیقت و رسیدن به درجات عالیه خود سازی تا آگاهی کامل و رسیدن به دیدار روی دوست در نظر گرفته به شرح زیر:
طلب – عشق – معرفت – استغناء – توحید- حیرت و فنا یعنی بقاء در ذات او یا فناء فی الله. این هفت وادی در منطق الطیر بیان شده است:
گفت ما را هفت وادی در ره است چون گذشتی هفت وادی درگه است
از اشعار عطار بر می آید که هفت وادی را خود سیر کرده و به منزلگاه حق و حقیقت رسیده است
اول مرحله طلب: در این مرحله سالک راه حقیقت باید مردانه گام در راه نهد و از خود بگذرد و همت قوی دارد و در همه حال و همه جا یار را بجوید و به دنبال او که در درون وی است، کند و کاو و جستجو نماید. این وادی وادی پر خطری است ولی سالک نباید وحشتی به دل راه دهد؛ سر تا پا تسلیم رضای او باشد و بکوشد تا بیابد که عاقبت جوینده یابنده بود
دوم مرحله عشق: درین وادی وجود طالب و سالک مالامال از عشق و شوق و مستی می گردد و چون صراحی لبریز می شود. عشق وجودش را چنان پر می سازد که یکسره آتش سوزان می شود و در تب و تاب می افتد. عشق به پروردگار به صورت عشق به همه مظاهر هستی که جلوه رخ دوست هستند، نمودار می گردد و در عین سوز و گداز و اشتعال درون سر تا پا خوبی و صفا و صلح و آشتی می گردد. می سوزد و به یاد دوست، همه کس و همه چیز را دوست می دارد..درین حال سالک خود را در مسیر و جریان کل کاینات می بیند و با تمام ذرات هستی همراه و همراز می گردد..
سوم مرحله معرفت: که عبارت است از شناخت و به نظر عرفا اصل معرفت شناخت خداوند و به قول هجویری که در کشف المحجوب می فرماید: «معرفت حیات دل بود به حق، و اعراض سر جز از حق، و ارزش هر کس به معرفت بود و هر که را معرفت نبود بی قیمت بود. نسبت به نفس خود و ذات حقیقت شناخت پیدا می کند و چشم دل و جان وی، چشم سر و چشم درونی وی باز می شود و بنا به تعبیری در اینجاست که عارف پاکدل چشم جانش به حقایق و رموز دستورهای دین و هدف انبیاء باز می گردد.
چهارم مرحله استغنا: درین مرحله صوفی و سالک چنان به «او» متکی می گردد که از همه چیز و همه کس جز او بی نیاز می گردد: و خود را در کوی امن و رجا مستغنی می یابد و از همه مال و مقام و جلوه های وسوسه انگیز زندگی بیکباره دل می کند و طمع می برد. این مرحله و پشت پا زدن به هوس ها و جلوه های دنیایی، پا گذاردن بر سر افلاک و نه گنبد میناست و اینجاست که سالک می تواند با افتخار خود را بالاتر و برتر از حطام دنیا و زخارف خاکی مشاهده کند و صفات خداوندی را در وجودش متجلی ببیند.
پنجم مرحله توحید: اکنون عارف به مرحله توحید می رسد «چشم دل باز می کند که جان بیند» در این حال مشاهده می کند که در جهان «یکی هست و هیچ نیست جز او» و بر هر چه بنگرد او را در وی می بیند. حضرت علی علیه السلام می فرماید:
ما نظرت فی شیء الا و ما رأیت الله فیه
در این حال عارف همه چیز و همه جا را چون به قول زرشت مظهر و آفریده اویند زیبا می بیند و می ستاید و به قول باباطاهر:
به دریا بنگرم دریا ته بینم به صحرا بنگرم صحرا ته بینم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت نشان از قامت رعنا ته بینم
وی حتی جدا دانستن حق را از خود و از عالم هستی که جلوه رخ دوست است دوگانگی می داند.
ششم مرحله حیرت: در این مرحله در دل عاشق و اهل الله در وقت تامل و تفکر و حضور، حیرت و سرگردانی وارد می شود و آنگاه او را متحیر می سازد و در طوفان فکرت و معرفت سرگردان می شود و هیچ باز نداند.
مرحله آخر یاوادی فنا: این مرحله مرحله نیستی و محو شدن سالک است از خود و بقای اوست در حق. در این حال منیت و خود خواهی وی به همراه همه صفات مذموم و ناپسند نابود می شود و وجودش زنده می گردد به صفات پسندیده و محمود الهی.ا بوسعید ابوالخیر می فرماید: «زندان مرد، بود مرد است» درین مرحله است که انسان به آزادگی مطلق می رسد .
فنا پایان راه سیر الی الله است و شروع بقاء بالله و یا شروع سیر فی الله. در این حال است که انسان متخلق به اخلاق الله می گردد و لیاقت جانشینی خدا را و جایگاه خلیفة الهی را پیدا می کند و چنان غرق دریای افعال الهی می شود که نه خود را و نه غیر را اراده ای نبیند جز فعل و اراده و اختیار مطلقه حق تعالی. در اینجا سالک به ایمان کامل می رسد و تسلیم محض است. یعنی مسلمان واقعی که هدف غائی و نهائی اسلام و هر دین توحیدی دیگر تسلیم محض بنده است به اراده و مشیت او.
در سوره شریفه حجرات آیه 14 می خوانیم که: «بادیه نشینان گفتند ایمان آوردیم. بگو ایمان نیاوردید و لکن بگویید اسلام آوردیم و هنوز ایمان به دلهای شما وارد نشده است».
چون رخت پیدا شد از بی طاقتی-- در کفن پنهان شدم ای جان من
خاک شد عطار و من بر درد او-- ابر خون افشان شدم ای جان من
از مقاله : دکتر بهرام طوسی Persian article.htm
دکتر بهرام طوسی استاد دانشگاه ادیب و محقق عارف می باشند خداوند ایشان را در خدمات صادقانه شان موفق بدارد